یه کم درد و دل
حس خوبیه اینکه هستی و تمام آرامشی که دارم به من قدرت میده که بتونم ازت محافظت کنم
با تمام خستگیهایی که دارم وقتی بغلت میکنم انگار توی جزایر قناری کنار ساحل نشستم و دارم حال میکنم
دیگه بیدار شدنهای شبانه برای اینکه بهت شیر بدم یا اینکه پتو بکشم روت منو اذیت نمیکنه حتی دیگه به اکثر کارهام میرسم اما دروغ چرا دیگه مثل فبل حس و حال اینکه خیلی کارهارو بکنم ندارم که خیلی بده
بذار یه چند خط هم از بابایی برات بگم
بابایی خیلی دوست داره راستش یه وقتایی یه کوچولو حسودیم میشه اما نمیخوام اینو بدونه از وقتی تو فرشته کوچولو اومدی تو زندگیمون انگار همه چی قشنگتر از قبل شده و عشق ما هم چندبرابر شده معمولا سعی میکنم قبل از اینکه بابایی از سرکار بیاد بخوابونمت تا وقتی که بابا میاد خونه دخترش سرحال باشه و بابایی باهاش بازی کنه آخه وقتایی که خوابت میاد خیلی غر میزنی و معمولا چون باباجون خسته از سرکار میاد حوصله نق زدنه تورو نداره اما با این حال خیلی کمکم میکنه معمولا مهمونی یا جشن و عروسی که میریم بابایی شمارو نگه میداره که از این بابت واقعا ازش ممنونم چون واقعا این بهترین کاریه که میتونه برام انجام بده دوست دارم وقتی بزرگ شدی باباجون برات وقت بیشتری داشته باشه آخه الان چون کارش زیاده معمولا وقت کمی با تو میگذرونه اما اینو بدون که من و بابا همیشه و همه جا تا اونجا که تو توان داریم مواظبت هستیم و سعی میکنیم بهترینها رو برات فراهم کنیم
خدایا به خاطر همه چی ازت ممنونم
دوست داریم تمام هستی ما
تو تموم دنیامی
تو تموم حرفامی
تو همه لحظه سخت عاشق بودنی