پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

پرنیا عشق مامان و بابا

نی نی پارتی

روز 20 آذر قرار من و شما با کلی مامان گل و نی نی هاشون که همه مثل شمت گلم شهریور 91 به دنیا ا.مده بودن از نزدیک آشنا بشیم قرارمون رستوران تماشا بود و چند تا عکس یادگاری از این دیدار ...
6 ارديبهشت 1392

دخترکم تا 6 ماهگی

دخترم این شش ماه مثل برق و باد گذشت هم روزای خوب داشت هم روزای سخت اما از بس شما گلم شیرین شدی که من اصلا سختی هاشو نمیبینم هر روز صبح که بیدار میشم خوشحالم که خدا تورو به من و بابایی داده و هر روز خدارو بخاطر اینکه دو تا عشق واقعی به من داده شاکرم خدایا شکرت ... شما هنوز نمیتونی بدون کمک بشینی هنوز دندون هم نداری اما کلی شیطون و بامزه شدی دیگه غذای کمکی میخوری و هر ماه که برای چکاپ ماهانهئ شمارو میبرم از قد و وزنت راضی هستن
6 ارديبهشت 1392

روز آمدنت

دخترکم بالاخره روز دیدنت رسید روزی که یه حس عجیبی برام داشت هم دلشوره داشتم هم ترس هم شوق دیدن هم یه خوشحالی خاص تمام این حسها بود و کلی حس دیگه که هیچ کدوم وصف شدنی نیست روزی قرار بود تورو تو بغلم بگیرم و به 9 ماه انتظار پایان ببخشم واسه دیدنت لحظه شماری میکردم شب قبلش 2 ساعت بیشتر نخوابیدم آخه باورم نمیشد که این آخرین شبه که تو تو دلمی و فردا کنارمی دردونه مامان فقط زمانی میفهمی که مامان تمام اون نه ماه و اون شب چه حسی داشت که یه روز خودت مامان بشی صبح من زودتر بیدار شدم یه کم قرآن خوندم تا یه کم آرومتر بشم قرار بود 6 بیمارستان باشیم شب قبل هماهنگ کرده بودیم تا عزیز زهرا و آقاجون بیان جلو در خونه تا با هم بریم عمه مهری و عمه سمیه و عزیز ...
6 ارديبهشت 1392