پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

پرنیا عشق مامان و بابا

یه کم درد و دل

حس خوبیه اینکه هستی و تمام آرامشی که دارم به من قدرت میده که بتونم ازت محافظت کنم با تمام خستگیهایی که دارم وقتی بغلت میکنم انگار توی جزایر قناری کنار  ساحل نشستم و دارم حال میکنم   دیگه بیدار شدنهای شبانه برای اینکه بهت شیر بدم یا اینکه پتو بکشم روت منو اذیت نمیکنه حتی دیگه به اکثر کارهام میرسم اما دروغ چرا دیگه مثل فبل حس و حال اینکه خیلی کارهارو بکنم ندارم که خیلی بده بذار یه چند خط هم از بابایی برات بگم بابایی خیلی دوست داره راستش یه وقتایی یه کوچولو حسودیم میشه اما نمیخوام اینو بدونه از وقتی تو فرشته کوچولو اومدی تو زندگیمون انگار همه چی قشنگتر از قبل شده و عشق ما هم چندبرابر شده معمولا سعی میکنم قبل از ...
4 تير 1392

نفس

مادری به فرزندش گفت اگر میخواهی قلبت بیرون از بدنت بتپد مادر شو ...         ...
4 تير 1392

مادرانه

وقتی مادر میشی و یه گربه چاق و خپل میبینی به احترام اینکه شاید حامله!! باشه حالا چه از ازدواج دائم و چه از یه صیغه دو ساعته ..به احترامش..نه بابا کلاهتو که بر نمیداری..بلکه با محبت نگاش میکنی و توی دلت حتی میلی به پخخخخخخخخ کردن و جیغ کشیدن براش پیدا نمیشه.. این یعنی سندروم گربه ترسونی که داشتی به برکت وجود این بچه الحمدلله داره رو به بهبودی میره!!!! خدا هم همریض ها رو شفا بده. وقتی مادر میشی دیگه یادت میره که چقدر از گذاشتن بچه روی میز رستوران بدت می اومد..حالا برای اینکه بتونی با بچه خوابیده دو لقمه غذا بخوری مجبوری دخترت رو روی میز بخوابونی و به نگاه های چپ چپ مسوول سالن هم اهمیت ندی چون خواب راحت دخترک روی میز برات مهم تر از کلا ...
4 تير 1392

یه روز خوب در کن

جمعه 31 خرداد به همراه عمه مهری اینا رفتیم کن هوا خوب بود و جایی که  تخت گرفتیم پر از درخت گیلاس و کنار رود بود خیلی خوش گذشت اینم چند تا عکس یادگاری     قربون اون لبات بشم که اینجوری غنچه میکنی  اینجا تو بغل بابایی خوابت برده   ...
2 تير 1392

نه ماهگی

دختر گلم هر روز که میگذره بیشتر از روز قبل عاشقت میشم وقتی که بغلت میکنم تمام خستگیهام فراموش میشه هر بار که نگاهت میکنم خدارو به خاطر اینکه تورو به من داده شکر میکنم حتی لحظه ای نمیتونم بدون تو باشم از ته دلم دوست دارم یه حس خاص بهت دارم که فکر میکنم این همون حس مادریه دخترم شما الان وارد دهمین ماه زندگیت شدی اما هنوز دندون نداری و چهار دست و پا هم نمیری کلا علاقه ای هم نشون نمیدی برای چکاپ نه ماهگی که بردمتوزنت خوب نبود و تو دو ماه کلا 400 گرم اضافه کرده بودی اما مهم اینه که تنت سالم باشه عزیزم ...
23 خرداد 1392

اولین عید کنار دخترم

خدایا امسال را بهترین سال برای ما قرار بده آمین ...  سال تحویل امسال یه فرقی با بقیه سالها داشت و دلیلش فقط وجود تو دخترکم بود اینم از عکس روز سال تحویل ...
23 خرداد 1392

اولین مسافرت

امسال عید با عمه سمیه اینا رفتیم شمال که خیلی خوش گذشت اصلا باورم نمیشد که شما انقدر دختر خوبی باشی و اصلا اذیت نکردی با اینکه هوا خیلی سرد بود و من تمام مدت نگران بودم که شما سرما نخوری اما خب خداروشکر شما سرما نخوردی تمام مدت که تو ماشین بودیم خواب بودی و من اصلا اذیت نشدم ...
23 خرداد 1392

جاده چالوس

این روزا هوا برای بیرون رفتن خیلی خوبه و من و بابایی تصمیم گرفتیم که یه پنجشنبه برای ناهار به جاده چالوس بریم اینم چند تا عکس از دختر نازم ...
23 خرداد 1392